سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] آن که زمام خود را به دست سستى سپارد ، حقوق را خوار دارد ، و آن که سخن چین را پیروى کند ، دوست را از دست بدهد . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :4
بازدید دیروز :9
کل بازدید :11888
تعداد کل یاداشته ها : 17
103/2/11
2:40 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
علی پیروی[20]
داستان زندگی +شعر +...

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
تیر 90[10]
لوگوی دوستان
 

پیوند دوستان
 
دهاتی نفوذی

خدا را تا به کی جانا نه پنهانی نه پیدایی

 

نه این جایی نه آن جایی ، هم اینجایی هم آنجایی

 

تعال الله بیا ای خیر دنیایی و عقبایی

 

تو از هر در که باز آیی بدین خوبی و زیبای

 

                              دری باشد که از رحمت به روی خلق بگشایی

 

تو خورشیدی تو را خفاش کور پست نشناسد

 

خدا را آن که بر ابلیس دون پیوست نشناسد

 

تورادرپرده کس آن سان که درخورداست نشناسد

 

ملامت گوی بی حاصل ترنج از دست نشناسد

 

                          در آن معرض که چون یوسف جمال از پرده بنمایی

 

تو آب زندگی داری و ما تشنه گان آتش

 

خدا را آتش این تشنگان بنشان به آ‌بی خَش

 

گریزی نیست ما را از تو ای جانپرور دلکش

 

تو خواهی آستین افشان و خواهی روی در هم کش

 

                                  مگس جایی نخواهد رفت از دکان حلوایی

 

مرا گر عشق دیدارت ز خود بی خود کند شاید

 

که ذوق وصل گر ره بندد و گه راه بگشاید

 

به کام عاشقان گاهی چنین گاهی چنان آید

 

چو بلبل روی گل بیند حدیثش بر زبان آید

 

                                 مرا از رویت از حسرت فرو بسته است گویایی

 

بهار عارضت سرسبز دارد گلشن جان را

 

صفای باطنت شاداب سازد باغ ایمان را

 

غبار مقدمت زینت فزاید دُرّ و مرجان را

 

به زیور ها بیارایند روزی خوبرویان را

 

                             تو سیمن تن چنان خوبی که زیور ها بیارایی

 

هزاران سال دیگر گر رخ از دلدادگان پوشی

 

تو را عشاق نسپارند در دست فراموشی

 

ز چشم دوستان دوری و با جانشان هم آغوشی

 

تو با این حسن نتوانی که روی از خلق در پوشی

 

                            که همچون آفتاب از جان و هور از حله پیدایی

 

تو هم آقای شاهانی و هم مولای درویشان

 

ز جود و مهر و رحم و لطف و احسان از همه بیشی

 

نشاید گفت با هم چو ن تو محبوب نکو کیشی

 

تو صاحب منصبی بر حال مسکینان نیندیشی

 

                             تو خواب آلوده ای بر حال بیداران نبخشانی

 

خدا را ای دلیل راه حق ای مهدی هادی

 

نگاهی بر من سرگشته وامانده در وادی

 

از این سر گشته وامانده در وادی بکن یادی

 

گرفتم سرو آزادی نه از ماه مهین زادی

 

                           مکن بیگانگی از ما چو دانستی که از مایی

 

 گدایی خاکسارم من به اکرامی عزیزم کن

 

غلام جان نثارم من به انعامی عزیزم کن

 

نیرزم گر به دیداری به پیغامی عزیزم کن

 

دعایی گر نمی گویی به دشنامی عزیزم کن

 

                    که شیرین است اگر تلخ است از آن لب ، هر چه فرمایی

 

کسی کو شد خراب عشق کی از خود خبر باشد

 

عبث پنداشتی زین ورطه ام راه گذر باشد

 

شرار عشق را جز سوختن صدها شرر باشد

 

گمان از تشنگی بُردم که آبم تا کمر باشد

 

                          چو پایانم برفت از دست دانستم که دریایی

 

خوشا خاک ره آل علی با دیدگان رُفتن

 

ز باد عشق آل مصطفی چون غنچه بشکفتن

 

حلاوت می بری ای پیروی زین گونه دُر سفتن

 

قیامت می کنی سعدی بدین شیرین سخن گفتن

 

                          مُسَلم نیست طوطی را در ایامت شکر خواهی


90/4/23::: 8:35 ع
نظر()
  
  

پیروی شیرازی (استاد مرحوم حاج حسینعلی رکن منظر )سراینده این اشعار شاعری از نسل دگر است .او مال همان کوچه های قلوه  کاری و بازارچه های معطر و آب پاشی شده و سایه سار طاق های ضربی و گذر ها و پورت های مردپرور و داش آکل خیز است .

او داش است ،دائی است ،مشدی لست ،کربلائی است ، نایب است ،لوطی است ،بنده مولاست ،زنده بیدار است ،سر است و سرور و آبرو .

او از آن نسل است که خراباتیانش در گذر مستانه از کوچه های غیرت وقتی که سیاهی زنی از راه میرسید قمه در دیوار می کوفتند و ت می گرداندند و پیشانی بر قبضه تیغ، آنقدر نفس می آلوده را در سینه می شکستند تا ((عورت )) بگذرد ،از آنها که پس از کسب و کار ،پینه دست و فراخی سینه را به راه زورخانه می کشیدند تا عرق گناه نا کرده را با طنین ضرب مرشد از گل و گرده و تن بیرون ریزند ،از آنها که در گذر از کوچه های محرم  چشم بر ت پوزار و گوش به نیاز درماندگان داشتند و سر و سینه و یال و کوپالشان جز در برابر پیرمردان و پنجره های خاک گرفته امامزاد ه ها خم نمی شد .

او از آنهاست ،از آنها که آسان عاشق می شدند و دشوار رهایی می یافتند و بسا که روز رفتن ،معشوق و رازهای عشق را که همچنان از نفس فرشتگان طاهر تر بود ،سر به مهر با خود به خاک می بردند و تنها چیزی که از آنها در خاطر زمان می ماند ، عشق بود و مردی و حماسه ای که مرد شناسان در لحظه های رهایش با اندوهی نجیب و دلپذیر می نواخت .

حاج حسینعلی رکن منظر پپروی شیرازی در سال ???? در شیراز زاده شد و هشتاد و شش سال به روایت ثبت در سند زندگیش زیست تا پروازی شد .

پرواز جان

پیروی :پروازی شد . شاعر شهر ،سوخته خوبان ،مرشد غیرتیان ،همخوان مردان و هم زنجیر آزادگان پروازی شد .

پیروی زنجیر را برید ،پرده ها فرو افتاد و غبار فرو گسست ،شعر به خنیا شد و عشق در خود غنود .

عصرگاهان بود ،سه شنبه روز که خردک نسیم پگاه دفتر عشق و شعر را بر هم افکند و نقشی بدیع و مردمی در خاکستری افق گریخت .نسیم درنگی شد ،اذان در در بغض پیچید و شوی مرده جوان ،یتیم خود را بر سینه فشرد ،کسی مرد ، کسانی مردند .

حاج حسینعلی رکن منظر (پیروی ) شاعر شیراز ، شاعر کوچه ها ، شاعر ائمه ، شاعر عاشقان ،غزل پایانی را قافیه بندی کرد و دفتر و دیوان را در آتش شیرازه بست .

خاندانش ،دوستانش وهمنوایانش بسوگ اند و به سوگ خوان و در کنار تربت پاک شهیدان شهر شیراز در ورودی دالرحمه به خاک رفته


  
  
<      1   2      
پیامهای عمومی ارسال شده
+ من آن رند خراب سینه چا ک خرقه پشمینم **که ملک عافیت را گوشه میخانه میبینم ///برای این ز خود بگذشته رسوا چه توفیری **کند گر رند تحسین و کند گر شیخ تکفیرم
+ آیا کسی پیدا شود از بیکسی یاری کند ...مرهم نهد بر زخمی جانی خریداری کند
+ چه دقیقه ای که بگذشت ز پیش دیده گانم **ز دقیقه ای که ساعت شب انتظار میزد **شب انتظار میزد دلم آنچنکه گویی**سرو پا همه زبان بود و صدای یار میزد
+ ای وارث سریر عدالت بیا بیا ***ای حاصل مجاهده انبیا بیا ***کرسی داد و مسند دین است منتظر ***ای دست و پای مردم بی دست و پا بیا