مرا دوری از چشم خوابی مگر
شدم بی تو پژمرده آبی مگر
دمی بی تو ملک دلم گرم نیست
تو ای عشق او آفتابی مگر
ز نقل و می و نی دلم وا نشد
کند وصل او فتح بابی مگر
سوال نگاه خمار مرا
دهد چشم مستت جوابی مگر
تزرو دلم صید چنگال توست
خم زلف جانان عقابی مگر
بسر ریز ای عمر خاکسترم
عزا دار عهد شبابی مگر
نشسته عرق بر گل عارضت
گرفتن از گل گلابی مگر
به آئینه باید شوی روبرو
که همتای خود را بیابی مگر
زنی خنده بر گریه پیروی
زنا کامیم کامیابی مگر