با لعل نوش جانان زآب حیات بگذر
با دوست چون نشستی از کائنات بگذر
هرگه زدور دیدی آن یار نازنین را
مشتاق و مست پیش آی مبهوت ومات بگذر
بس دیده ای که دنیا بر کس وفا ندارد
چون عارفان اگه زین بی صفات بگذر
هر روز چند مشکل دنیا به پیش آرد
با پای عزم و همت از مشکلات بگذر
هست ار هزار عیبم یک حسن نیز دارم
بر آن جهت نظر کن از هر جهات بگذر
خوش میروی و دلها غلتند پیش پایت
از تربت شهیدان با التفات بگذر
آرامش دل و جان از کوی دوست خیزد
این شهر برگزین و از هر دهات بگذر
دمبال عشق رفتن بر گشتنی ندارد
یا پا منه به دامش یا از نجات بگذر